جدول جو
جدول جو

معنی معاف کردن - جستجوی لغت در جدول جو

معاف کردن(نُ / نِ / نَ دَ)
عفو کردن و بخشیدن. معاف فرمودن. (ناظم الاطباء). معاف داشتن: بخت النصر گفته بود که هیچ کس را معاف نخواهم کرد. (قصص الانبیاء ص 180). حضرت ملک الملوک معاصی آن طایفه را معفو گرداند و از عتب و عتاب معاف کند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 315). و رجوع به معاف داشتن و معاف شود
لغت نامه دهخدا
معاف کردن
معاف داشتن
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
معاف کردن((~. کَ دَ))
گذشت کردن
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
فرهنگ فارسی معین
معاف کردن
بخشودن، عفو کردن، معاف داشتن، برکنارداشتن، معاف داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معاف کردن
ليغفر
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
معاف کردن
Exempt
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
معاف کردن
exonérer
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
معاف کردن
eximir
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
معاف کردن
isentar
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
معاف کردن
befreien
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
معاف کردن
zwalniać
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
معاف کردن
освобождать
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به روسی
معاف کردن
звільняти
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
معاف کردن
vrijstellen
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
معاف کردن
چھوٹ دینا
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به اردو
معاف کردن
ยกเว้น
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
معاف کردن
kusamehe
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
معاف کردن
לשחרר
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به عبری
معاف کردن
免除する
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
معاف کردن
면제하다
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
معاف کردن
muaf tutmak
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
معاف کردن
membebaskan
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
معاف کردن
মুক্তি দেওয়া
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
معاف کردن
छूट देना
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به هندی
معاف کردن
esentare
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
معاف کردن
免除
تصویری از معاف کردن
تصویر معاف کردن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ اُ دَ)
زندگی کردن:
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد.
حافظ.
روزی ما را به ما نوشته قضا
به پاکی نظر خویش می کنیم معاش.
میرزا جلال اسیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
در نیام کردن، کوتاه آمدن، دست برداشتن درغلاف گذاشتن در نیام کردن، دست از کاری باز داشتن منصرف شدن، ترک دعوی و خصومت کردن کوتاه آمدن در مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
پیرا گشتن از آیین های هنج گرد چیزی گشتن دور زدن، گرد چیزی گشتن دور زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف کردن
تصویر ضعیف کردن
نزار کردن ناتوان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاش کردن
تصویر معاش کردن
زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جنگیدن جنگیدن محاربه کردن: پس بر آن قرار گرفت که مصاف کنند و تاش گرگ پیر بود و چهل سال سپهسالاری کرده بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزاف کردن
تصویر گزاف کردن
زیاده روی کردن افراط، اسراف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصرف کردن
تصویر مصرف کردن
گساریدن
فرهنگ واژه فارسی سره
جنگیدن، محاربه کردن، نبرد کردن، صف آرایی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد